معنی صحرای سرخ

حل جدول

صحرای سرخ

فیلمی از آنتونیونی


آنسوی ابرها، صحرای سرخ

فیلمی از آنتونیونی


آنسوی ابرها ، صحرای سرخ

فیلمی از آنتونیونی


کارگردان فیلم صحرای سرخ

آنتونیونی

فرهنگ فارسی هوشیار

صحرای

(اسم) صحرا ء:. . . و جای گرد آمدن رفتنیها و صحرایها ء با شیر از هر نوع. . .

لغت نامه دهخدا

صحرای لوت

صحرای لوت. [ص َ ی ِ] (اِخ) رجوع به کویر لوت شود.


صحرای قدسی

صحرای قدسی. [ص َ ی ِ ق ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) عالم لاهوتی. (فرهنگ شعوری).


صحرای اسحاق

صحرای اسحاق. [ص َ ی ِ اِ] (اِخ) از طسوج لنجرود است. (تاریخ قم ص 113).


صحرای اتک

صحرای اتک. [ص َ ی ِ اَ ت َ] (اِخ) رجوع به اتک در این لغت نامه شود.


صحرای قنبرآباد

صحرای قنبرآباد. [ص َ ی ِ قَم ْ ب َ] (اِخ) دهی از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد 30000گزی جنوب باختری اسفراین 2000گزی جنوب مالرو عمومی میان آباد به نیش کش. جلگه، معتدل. سکنه 124 تن. آب از قنات. محصول غلات، پنبه. شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


صحرای ترکمن

صحرای ترکمن. [ص َ ی ِ ت ُ ک َ م َ] (اِخ) جلگه ٔ مسطح صافی است و دو رود بزرگ اترک و گرگان از آن گذشته و ازجنوب بقراسو محدود میشود. بستر این سه رود قریب پنج یا شش متر پست تر از سطح صحراست. صحرای ترکمن بعرض 50 و طول 120 کیلومتر و تقریباً مسطح و نشیب کمی بطرف مغرب دارد و در آن هیچ ناهمواری و برجستگی جز بعضی تپه های مصنوعی دستی مانند اتنون تپه (تپه طلا) و تخماق تپه دیده نمیشود. سابقاً که سطح بحر خزر بالاتر بوده این صحرا را آب گرفته و رودهای اترک و غیره رسوبات خفیفی در این قسمت (ایجاد کرده) و سنگهای درشت تر رادر قسمتهای علیا قرار داده، ولی بعدها در موقعی که سطح بحر خزر کم کم پست شده رودها در رسوباتی که قبلا آورده بودند برای خود مجرایی تشکیل داده و فعلا در آن حرکت می کنند. (جغرافیای سیاسی مسعود کیهان ص 306).


سرخ

سرخ. [س ُ] (ص) رنگی معروف. (آنندراج). شنجرف. زنجفر. (زمخشری). احمر. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). انواع آن: آتشی. ارغوانی. بلوطی. پشت گلی. جگرکی. حنایی. خرمایی. دارچینی. زرشکی. شاه توتی. صورتی. عنابی. قرمز. گل سرخی. گل کاغاله. گلی. لاکی. لعل. میگون. یاقوتی. (یادداشت مؤلف):
چون گل سرخ از میان پیلغوش
یاچو زرین گوشوار از خوب گوش.
رودکی.
شگفت نیست اگر کیغ چشم من سرخ است
بلی چو سرخ بود اشک سرخ باشد کیغ.
بوشعیب.
و از ناحیت تغزغز مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ و ملمع زر سرخ. (حدود العالم).
دین من خسروی است همچو میم
گوهر سرخ چون دهم به جمست.
خسروی.
همه جامه ها سرخ و زرد و بنفش
شهنشاه با کاویانی درفش.
فردوسی.
جهاندار بستد ز کودک نبید
بلور از می سرخ بد ناپدید.
فردوسی.
تا سرخ بود چون رخ معشوقان نارنج
تا زرد بود چون رخ مهجوران آبی.
فرخی.
چو آید زو برون حمدان بدان ماند سر سرخش
که از بینی سقلابی برون آید همی خله.
عسجدی.
تا آفتاب سرخ چو زرین سپر بود
تا خاک زیر باشد و گردون زبر بود.
منوچهری.
زیرا که سرخ روی برون آمد
هرکو به پیش حاکم تنها شد.
ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 340).
شیرین و سرخ گشت چنان خرما
چون برگرفت سختی گرما را.
ناصرخسرو.
شلوار سرخ والا منمای ای نگارین
یا دامنی برافکن یا چادری فروهل.
نظام قاری.
|| (اِ) نوعی از مرغان که پرهای سرخ و نقطه های سپید و سیاه بر پرها دارند و بغایت خوش آواز و جنگ شان در غرائب تماشای نظارگیان این دیار است. و تحقیق آن است که سرخ هرچند لفظ فارسی است لیکن اطلاق بر جانور مذکور از تصرفات فارسی دانان هند است و در اصل هندی آن را می مینا و تنها مینا ماده ٔ آن را خوانند و در هندی متعارف لال گویند و این ترجمه ٔ سرخ است. (آنندراج) (بهار عجم).


صحرای باغ

صحرای باغ. [ص َ ی ِ] (اِخ) نام یکی از دهستان های ششگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان لار. حدود و مشخصات آن بقرار زیراست: از شمال و خاور دهستان حومه. از جنوب دهستان گوده بخش بستک از باختر دهستان فداع. بخش مرکزی این دهستان در جنوب باختری بخش واقع. زمین آن جلگه. هوای دهستان گرم و آب مشروب از آب باران تأمین و زراعت اکثر دیمی است. محصولات آنجا عبارتند از: غلات، خرما، صیفی جات، لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری، صنعت دستی، معمولا قالی و چادرشب بافی. از 9 آبادی تشکیل یافته. نفوس در حدود 4000 تن و قراء مهم آن عبارتند از: هرمود، زروان، دشتی، خلور، باغ، میان ده. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


صحرای موسی یعق...

صحرای موسی یعقوب. [ص َ ی ِ سا ی َ] (اِخ) از طسوج و ناحیه ٔ رودآبان. (تاریخ قم ص 113).

گویش مازندرانی

سرخ

سرخ، گوسفندی به رنگ زرد مایل به سرخ

معادل ابجد

صحرای سرخ

1169

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری